بسمه تعالی
ذکر عالم ،ذکر آدم ،یا علی است.
ذکر آدم تا به خاتم یا علی است.
یا علی ذکر تمام انبیاست.
یا علی ذکر تمام اوصیاست.
یا علی ذکر قیام مهدی است.
یا علی ذکرمدام مهدی است.
یا علی قفل فرج وا می کند.
غیبت مهدی مداوا می کند.
پیشاپیش عید سعیدغدیر خم مبارکباد.
سلام دوستان عزیز در این وبلاگ قصد دارم که در زمینه مذاهب اسلامی با شما گفتگو کنم .
سلام دوستان : به نظر شما مهم ترین عامل سرکوب فتنه سال 88 چه چیزی بوده است ؟
1 - گفت وگوهای محبت آمیز
یکی از راه های استحکام بنیان خانواده توجه به ارتباط کلامی است. سخنان عاطفی و بهره گیری از کلمات دلنشین و خطاب های شایسته و محبت آمیز مخاطب را جذب می کند. خواسته یا ناخواسته از گوینده راضی شده و در دلش نوعی احساس محبت سبت به او ایجاد می شود.
اگر در خانواده ای مرد یا زن با عبارات زیبا و دلپذیر همسرش را صدا کند، علاوه بر اینکه به فرزندان چگونه سخن گفتن را می آموزد، در قلب او جایگاه ویژه ای خواهد یافت. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: «اجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الجواب; (2) زیبا سخن بگویید تا سخن زیبا بشنوید.» ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » شمس ( شنبه 88/11/10 :: ساعت 11:12 عصر )
سلام
لطفا از وبلاگ زیر دیدن فرمایید
mailto:WWW.HANJAR.PARSIBLOG.COM
رحلت پیامبر وشهادت امام رضا تسلیت باد.ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » شمس ( شنبه 88/11/10 :: ساعت 10:2 عصر )
سرمایه محبت زهرا ست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
گر مهر و ماه را به دو دستم دهد قضا
یک ذره از محبت زهرا نمی دهم ادامه مطلب...
نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » شمس ( شنبه 88/11/10 :: ساعت 9:49 عصر )
سرمایه محبت زهرا ست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
گر مهر و ماه را به دو دستم دهد قضا
یک ذره از محبت زهرا نمی دهم **ادامه مطلب...**
شناخت امام و امامت از مهم ترین مسائلی است که در قرآن و منابع روایی بدان اشاره شده است. قرآن کریم مقام امامت را بالاتر از نبوت دانسته؛ لذا به حضرت ابراهیم (ع) بعد از مقام نبوت به عنوان ترفیع درجه، مقام امامت عطا می شود[1] و به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ می شود که اگر امام بعد از خود را به جامعه معرفی نکند، انجام رسالت بیست و سه ساله اش هدر رفته است[2] و آن روز که امام بعد از خود را معرفی کرد، دین اسلام کامل گشت و نعمتها به حد نهایی رسید و خداوند متعال با مهر تأیید ابدی و نهایی مکتب اسلام را امضا کرد.[3]
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن روزی که در «یوم الدار» بعثت خویش را علنی کرد، اولین دغدغه ای که داشت ، تعیین امامت بعد از خود بود و در طول عمر رسالت خویش ، بارها بر این مسئله پای فشرد و آخرین و جامع ترین سخن خویش را در این باب در «غدیر خم» بیان کرد. یکی از جملاتی که در باب امامت از آن حضرت رسیده ، جملة «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِف اِمَامَ زَمَانِهِ ...» است.
آنچه پیش رو دارید ، در گام اول بررسی این حدیث در منابع شیعه و اهل سنت است و در گام بعدی ، این مسأله را مورد بررسی قرار می دهیم که فاطمه زهرا (س) که بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با فاصله کمی از دنیا رفت و به شهادت رسید ، امام خویش را چگونه شناخت ؟ و چه کسی را به عنوان امام خویش معرفی کرد ؟
بررسی حدیث
الف . در منابع شیعه
حدیثی که بدان اشاره شد، در منابع شیعه از طرق مختلف و با بیانهای گوناگونی از طریق شخص پیامبر اکرم 6 و امامان معصوم(ع) نقل شده است که به نمونه هایی اشاره می شود .
1. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در بیان معروف خود فرمود : «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِف اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةَ الجَاهِلِیَّةً؛[4] هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد ، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است .»
در بیان دیگر به عنوان ذکر مصداق فرمود :«مَنْ اَنْکَرَ القَائِمَ مِنْ وُلْدِی فِی زَمَانِ غَیْبَتِهِ مَاتَ مِیتَةَ الجَاهِلِیَةً؛[5] هر کس قائم از اولاد من را در دوران غیبتش انکار کند ، به مرگ جاهلیت مرده است .»
2. امام حسن (ع)
از آن حضرت فقط در یک مورد شبیه همان چیزی که از پیامبر اکرم 6 نقل شده، روایت شده است .[6]
3. امام حسین (ع)
وقتی از حضرت حسین ابن علی (ع) درباره معرفت خداوند سؤال شد ، حضرت فرمود : «مَعْرِفَةُ اَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ اِمَامَهُم الَّذی یَجِب عَلَیْهِم طَاعَته؛[7] شناخت اهل تمام زمان ها امامشان را که اطاعت او بر آنها واجب است .»
4. امام باقر (ع)
از امام باقر (ع) سؤال شد: «هَلْ مَعْرِفة الاِمَامِ مِنْکُم وَاجِبةٌ عَلَی جَمِیعِ الخَلْقِ؛ آیا شناخت امام از شما ، بر همه مردم واجب است ؟» فرمود :« خدای تبارک و تعالی حضرت محمد 6 را به پیامبری به سوی همه جهانیان برانگیخت . هر کس به خدا و محمد صلی الله علیه و آله و سلم ایمان بیاورد و او را پیامبر خدا بداند و از او پیروی کند ، بر او واجب است که امامی از ما بشناسد .
(فَاِنَّ مَعْرِفَة الاِمَامِ مِنَّا وَاجِبَةٌ عَلَیْهِ )... .»
و همچنین به سند معتبر در محاسن نقل شده که حضرت باقر (ع) فرمود: «هر کس بمیرد و امام نداشته باشد ، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است . و مردم [ در پیشگاه الهی ] معذور نیستند ، مگر اینکه امام خود را بشناسند . هر کس امام خود را بشناسد و بمیرد ، ضرر نمی کند ... .»[8]
5. حضرت صادق (ع)
امام صادق (ع) در این باره بیانات مختلف و شیوایی دارد ؛ گاه کلام پیامبر اکرم 6 را تفسیر و تبیین کرده ؛ چنان که در روایت صحیحه از آن حضرت سؤال شد که مراد از مردن جاهلی در کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چیست ؟ فرمود: «جَاهِلِیّة کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ ضَلَالٍ؛[9] جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی مراد است .»
و در جای دیگر ، در تبیین کلام پیامبر اکرم 6 به بیان مصداق پرداخته و فرموده است: «پس شما را باد به اطاعت امام خود ! به راستی دیدید اصحاب امیرمؤمنان (ع) را که از آن حضرت متابعت نکردند ، سرانجام کارشان به کجا منتهی شد. و شما کسی را که در نشناختن او معذور نمی باشید، پیروی کنید ... .»[10]
و همچنین فرمود: «...بلی، اگر مردم متابعت علی ابن الحسین (ع) را میکردند [ و امام زمان خود را می شناختند ] و عبدالملک بن مروان را ترک می کردند، هدایت می یافتند . »[11]
و در تعبیر دیگر ، آن حضرت گام را فراتر نهاده ، می فرماید: «مَنْ بَاتَ لَیْلَةً لَا یَعْرِفُ اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتةً جَاهِلِیَّةً؛[12] هر کس شبی را به صبح آورد ، در حالی که امام زمان خود را نشناسد ، به مرگ جاهلی مرده است .»
6. موسی بن جعفر (ع)
از آن حضرت به این صورت نقل شده است: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِف اِمَامَ حَیٍّ یَعْرِفُهُ مَاتَ مِیتَةَ الجَاهِلِیَّةً؛[13] هر کس بمیرد و امام زنده ای را نشناسد ، با مرگ جاهلی مرده است .»
7. امام رضا (ع)
در« کمال الدین» به سند معتبر نقل شده که از حضرت رضا (ع) پرسیدند : هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد ، به مرگ جاهلیت مرده است؟ فرمود : بلی، هر کس در امامت امام [ زمان خویش ] شک و توقف کند ، کافر است و هر کس انکار یا اظهار عداوت کند ، مشرک است ؛ یعنی مانند بت پرست است .»[14]
و در روایتی طولانی که آن حضرت در جواب مأمون نگاشته و امامان معصوم را معرفی کرده ، می فرماید: «مَنْ مَاتَ لَا یَعْرِفُهُم وَ لَا یَتَوَلَّاهُمْ بِاَسْمَائِهِم وَ اَسْمَاءِ آبَائِهِم مَاتَ مِیتَةَ الجَاهِلِیّةً؛[15] کسی که بمیرد و آنها (امامان) را با نامشان و نام پدرانشان نشناسد و دوست ندارد، به مرگ جاهلی مرده است.»
در این روایت ، مصداق امامان بیان شده و شناخت نام پدران آنها و محبت به آنها نیز لازم شمرده شده است.
آنچه بیان شد اهم منابع شیعه بود که روایت مذکور را با بیان های مختلف بیان کرده اند و از آنها استفاده می شود که نه تنها شناخت امام هر زمان لازم است ، بلکه شناخت تمامی آنها با نام و نشان و مقامات شان لازم است و حتی یک شب را با عدم شناخت امام سر کردن، باعث مرگ جاهلی می شود.
ب. منابع اهل سنت
حدیث مذکور را برخی از علمای اهل سنت به همان صورت معروف ، یعنی: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِف اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیّةً» نقل کرده اند[16] . البته برخی از آنها توجیه خنکی کرده اند که مراد از امام ، قرآن است و حال آنکه این حروف اولاً خلاف ظاهر است و ثانیاً اضافه زمان به ضمیر ( زمانه ) ظاهر در این است که در هر زمانی امامی وجود دارد و قرآن مشترک بین همه زمان ها ست .[17]
و فخر رازی در جایی دیگر این گونه نقل کرده است که پیامبر اکرم 6 فرمود : «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِف اِمَامَ زَمَانِهِ فَلْیَمُتْ اِنْ شَاءَ یَهُودِیّاً وَ اِنْ شَاءَ نَصْرَانِیّاً؛[18] کسی که بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد ، پس باید به خواست خودش یا یهودی یا نصرانی بمیرد [ ولی مسلمان از دنیا نخواهد رفت ].»
مرحوم علامه امینی در «الغدیر» حدیث مذکور را به طرق مختلفی از علمای اهل سنت نقل کرده که فشرده و خلاصه آن چنین است :
1. احمد حنبل در مسند ، ج 4 ، ص 96 : «مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ اِمَامٍ مَاتَ مِیتَةَ الجَاهِلِیّةً؛ کسی که بدون امام بمیرد ، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است .» و همین طور حافظ هیثمی در مجمع الزوائد ، ج 5 ، ص 218 ، و ابو داوود طیاسی در مسندش ، ص 259 نقل کرده اند .
2. تفتازانی در شرح مقاصد ، ج2، ص275 ، عقائد النسفی ، و قاری در مرقاة ج 2، ص 509 ، و صحیح مسلم، ج6 ، ص 21، به این صورت نقل کرده اند :« مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِف اِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیّةً»
3. ابو جعفر اسکافی در نقض کتاب العثمانیه، ص 26، هیثمی در مجمع، ج 5 ، ص 224 و 235 به صورت: «مَنْ مَاتَ وَ لَا یَعْرِف اِمَامَهُ مَاتَ مِیتَةَ الجَاهِلِیَّةً» نقل کرده اند.[19]
حال با توجه به این روایت که از طرق مختلف و بیانهای گوناگون در کتب شیعیان و اهل سنت نقل شده است ، این سؤال رخ می نماید که آیا فاطمه زهرا (س) امام زمان خویش را شناخت و از دنیا رفت ؟ و یا خدای ناکرده امام خویش را ناشناخته از این دنیا رفت ؟ برای پاسخ به این پرسش سه راه داریم:
1. بگوییم روایات پیش گفته ، هیچ کدام اعتبار ندارند. در نتیجه ، هیچ لزومی ندارد که فاطمه زهرا (س) امامی بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را شناخته باشد و با او بیعت کرده باشد . این راهی است نرفتنی؛ چرا که روایات مذکور از طریق شیعه و سنی نقل شده و در برخی صحاح نیز موجود است و امت نیز آن را تلقی به قبول کرده است.[20] گذشته از این، لزوم شناخت امام و پایبندی به اطاعت از او فقط از طریق روایات پیشین ثابت نشده، بلکه دلائل و براهین عقلی و نقلی فراوانی داریم که در جای خود مطرح شده است.[21]
2. راه دوم این است که – العیاذ بالله – بگوییم صدیقه طاهره یک ضروری از ضروریات دین پدر را زیر پا گذاشته و از پذیرش امام و شناخت او سر باز زده و بر خلاف گفتة پدر خویش قدم برداشته است. این راه نیز به هیچ وجه رفتنی و پذیرفتنی نیست که پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و همسر وصی مصطفی ضرورتی از ضروریات دین پدر خویش را انکار کرده باشد. این را نه عقل می پذیرد،[22] و نه عصمت کبرای او این اجازه را می دهد؛ چرا که آیه تطهیر به اتفاق همه، از سنّی و شیعه، شمولش نسبت به فاطمه زهرا (س) حتمی است. آنچه مورد بحث است این است که آیا اهل بیت شامل همسران پیغمبر هم می شود یا نه؟ که شیعه این را انکار می کند و برخی از مفسران اهل سنت ادعا دارند که اهل بیت، زنهای آن حضرت را نیز شامل می شود.[23]
حال باید دید که فاطمه زهرا (س) با چه کسی بیعت کرده و چه فردی را به عنوان امام خویش شناخته بود؟ یقیناً حضرت زهرا (س) با ابابکر بیعت نکرد؛ چرا که تا آخرین لحظه با او حرف نزد و اگر او و علی (ع) و همراهان آن دو که در خانه علی (ع) تحصن کرده بودند، بیعت می کردند که در خانه زهرا (س) را آتش نمی زدند.
سلطان الواعظین شیرازی از صحیح مسلم ، و صحیح بخاری ، ج5، ص9 و ج 7، ص 87 و از محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 99 کفایه نقل کرده که اینها نوشته اند: «فاطمه (س) در حال خشم و غضب ابی بکر را ترک کرد و بر او غضبناک ماند و با او حرف نزد تا وفات کرد و علی (ع) شبانه بر او نماز گذارد و دفنش کرد و ابی بکر را خبر نداد که بر جنازه او حاضر شود و نماز گذارد.»[24]
و همین طور عبد الله بن مسلم بن قتیبه دینوری در ص14 کتاب «الامة السیاسیة »، نقل کرده که فاطمه زهرا (س) از بستر بیماری خطاب به ابی بکر و عمر فرمود : «اِنِّی اُشْهِدُ الله وَ مَلائِکَتَهُ اَنَّکُمَا اَسْخَطْتُمَانِی وَ مَا اَرْضَیْتُمَانِی وَ لَئِنْ لَقِیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله و سلم لَاَشْکُوَنَّکُمَا؛ خدا و ملائکه را شاهد و گواه می گیرم که شما دو نفر (ابوبکر و عمر) مرا به غضب آوردید و رضایت مرا جلب نکردید. اگر پیغمبر را ملاقات کنم، از دست شما دو نفر شکایت می کنم.»[25]
در منابع روایی شیعه می خوانیم که حضرت فاطمه (س) به آن دو فرمود «سوگند به خدا! بعد از این با شما دو نفر حتی یک کلمه نیز سخن نمی گویم تا به ملاقات خدا بشتابم و شکایت شما دو نفر را به نزد خدا می برم و توضیح خواهم داد که شما با من چه کردید و چه اعمالی را مرتکب شدید.» [26]
و در خصوص ابو بکر فرمود: «وَاللهِ لا اُکَلِّمَکَ اَبَداً وَ اللهِ لاَدْعُوَنَّ اللهَ عَلَیْکَ فِی کُلِّ الصَّلاةِ؛[27] سوگند به خدا! از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت. سوگند به خدا! [ شکایت تو را به خداوند خواهم کرد و ] در هر نماز تو را نفرین خواهم کرد.»
و فرمود «ای ابوبکر! چه زود کینه های پنهانی خود را علیه اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ظاهر کردید؟» و فرمود: «وَ اللهِ لَا اُکَلِّمُ عُمَرَ حَتَّی اَلقَی الله؛[28] و سوگند به خدا تا زنده ام با عمر سخن نخواهم گفت.»
در ادامه بحث باید به سراغ خود فاطمه زهرا (س) و کلمات او رفت که او امام خود را چه کسی می داند و شناخت او دربارة امامش چگونه است ؟
1. هنگام ولادت ، شهادت به امامت علی (ع)
زهرا (س) که پاره تن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و صدیقه مطهره است ، نمی تواند نسبت به مسائل مهم اعتقادی خویش بی خبر و بی تفاوت باشد . او لحظه ای که پا به عرصه خاکی گذاشت ، لب به سخن گشود و فرمود: «اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ الَّا الله وَ اَنَّ اَبِی رَسُولُ الله سَیِّدُ الاَنْبِیاءِ وَ اَنَّ بَعْلِی سَیِّدُ الاَوْصِیاء وَ وُلْدِی سَادَهُ الاَسْبَاط؛[29] شهادت می دهم که معبودی جز خدا نیست و به راستی پدرم رسول خدا ، بزرگ پیامبران ، و شوهرم بزرگ اوصیاء است و فرزندانم سادات و بزرگان امت هستند.»
2. نام علی (ع) در صحیفه فاطمه (س)
جابر بن عبد الله انصاری نقل می کند که خدمت زهرا (س) رسیدم و صحیفه نورانی سفید و روشنی را در دستان مبارک آن حضرت مشاهده کردم .
پرسیدم این چه کتابی است ؟ فرمود: «هَذَا لَوْحٌ اَهْدَاهُ اللهُ اِلی رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِیهِ اِسْمُ اَبِی وَ اِسْمُ بَعْلِی وَ اِسْمُ ابْنَیَّ وَ اَسْمَاءُالاَوْصِیاءِ مِنْ وُلْدِی ...؛ این کتابی است که خدا آن را به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم اهداء فرمود. در این کتاب نام پدر و شوهرم و اسم دو فرزندم و امامانی که همه از فرزندان من می باشند، وجود دارد.»
بعد فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را به من عطا فرمود تا خوشحالم کند.» جابر گفت: دوازده نامی که در این کتاب است، چه کسانی می باشند؟ فرمود: اینها نام جانشینان پیامبر است که اول آنها علی (ع) و یازده نفر دیگر که همه از نسل من می باشند و آخرین آنها حضرت قائم است.» [30]
3. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم علی (ع) را امام دانست
فاطمه زهرا (س) در کنار قبر حضرت حمزه در احد، در حال عزاداری بود. محمود بن لبید عرض کرد: آیا برای امامت علی (ع) از سخنان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می توان دلیل اقامه کرد؟ حضرت زهرا (س) فرمود: «... سَمِعْتُ رَسُولِ الله یَقُولُ عَلِیٌّ خَیْرُ مَنْ اَخْلَفَهُ فِیکُمْ وَ هُوَ الاِمَامُ وَ الخَلِیفَةُ بَعْدِی وَ سِبْطَایَ وَ تِسْعَه مِنْ صُلْبِ الحُسَیْن (ع) اَئِمَةٌ اَبْرارٌ...؛ شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : علی بهترین کسی است که او را جانشین خود در میان شما قرار می دهم و او امام و خلیفه بعد از من است و دو فرزندم (حسن و حسین ) و نه نفر از فرزندان حسین (ع) امامانی نیک اند.» [31]
4. علی (ع) امام ربانی
حضرت فاطمه (س) در برابر یکی از افراد نادان مدینه که خفاش صفت در برابر آفتاب وجود امام، زبان به سرزنش گشوده بود، فرمود: «وَ هُوَ الاِمامُ الرَّبَّانِی وَ الهَیْکل النُّورانِی قُطْبُ الاَقْطَاب وَ سُلَالَةُ الاَطْیَاب النَّاطِقُ بالصَّوَاب نُقْطَةٌ دَائِرَةٌ الاِمَامَة وَ اَبُو بَنِیهِ الحَسَنِ وَ الحُسَیْنِ...؛ [32] علی امامی ربانی و هیکلی نورانی و مرکز توجه همه عارفان و خدا پرستان و فرزندی از خاندان پاکان ، گوینده به حق و صواب، نقطه محور امامت و پدر حسن و حسین ... است .»
5. غصه غصب خلافت
حضرت زهرا (س) نه تنها امامت علی (ع) را شناخت و آن را ابراز کرد، بلکه در اوج غصه های خود که رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود، غصه اصلی اش این بود که خلافت علی (ع) غصب شده است.
ام سلمه می گوید: خدمت حضرت زهرا (س) رسیدم و پرسیدم : ای دختر رسول خدا! شب را چگونه صبح کردی؟ حالت چگونه است؟ فرمود: «اَصْبَحْتُ بَیْنَ کَمَد وَ کَرْب فُقِدَ النَّبِیُّ وَ ظُلِمَ الوَصِیُّ هُتِکَ وَ اللهِ حِجَابُهُ ...؛[33]صبح کردم در میان حزن شدید و اندوه عظیم ، در حالی که پیامبر از دست رفته، و وصی او مظلوم واقع شده و سوگند به خدا! پرده [حشمت و عظمت] او دریده و نابود شده است ... .»
6. غاصبان خلافت بر من نماز نخوانند
حضرت در تداوم مبارزه منفی و حمایت از امامت امام خویش در کاغذی نوشت که: «لَا تُصَلِّی عَلَیَّ اُمَّةٌ نَقَضَتْ عَهْدَ اللهِ وَ عَهْدَ اَبِی رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِی اَمِیرِ المُومِنِینَ عَلِیٍ (ع) ...؛[34] امتی که عهد و پیمان خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم را در [ ولایت و رهبری] امیر مؤمنان، علی (ع) شکستند، حق ندارند بر من نماز بگذارند.»
7. دفاع از امام تا پای جان
فاطمه (س) امام خویش را شناخت و هم با گفتار خویش از او حمایت کرد و هم تا پای جان در مقابل دشمنان امام ایستاد و سرانجام جان خویش را فدا کرد و شهید راه امامت گشت. آن حضرت در لحظه غمباری که علی (ع) را با زور به طرف مسجد می بردند، فریاد کشید: «وَ اللهِ لَا اَدَعُکُم تَجُرُّونَ اِبْنِ عَمِّی ظُلْماً...؛[35] به خدا سوگند! نمی گذارم پسر عمویم را ظالمانه بکشانید.»
از آنچه بیان داشتیم، به خوبی به دست آمد که فاطمه (س) از آغاز امام خویش امیر مؤمنان علی (ع) را شناخت و در موارد مختلف از امامت او تبلیغ کرد و با غاصبان خلافت او درگیر شد و تا پای جان از مقام امامت علی (ع) دفاع کرد.
اگر این نتیجه را با آنچه در بخش اول بیان گشت، همراه کنیم که «هر کس امام خویش را نشناخت، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است »، نتیجه گران سنگی به دست می آید که می تواند تاریخ اسلام را عوض کند و باید کسانی که چنین امامی را نشناختند، به تاریخ اسلام و بشریت جواب دهند و از چنین انحرافی در پیشگاه الهی عذر تقصیر بیاورند.
آن روز تمام آسمان نیلی بود بر دوش علی بیعت تحمیلی بود
وقتی ثمر باغ فدک قسمت شد ای وای که سهم فاطمه سیلی بود
پی نوشت ها:
[1] .بقره/124: (اِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِمَاماً)؛«من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.»
[2] . مائده/67:(بَلِّغ مَا اُنْزِل الیکَ مِنْ رَبِّک وَ اِنْ لَمْ تفْعل فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَه).
[3] . همان/5: (الیَوْم اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم).
[4] . بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403 ق، ج1، ص362، ح39؛ ر.ک: کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، قم مؤسسه اسلامی، ص409؛ کفایه الاثر، علی بن محمد خرازی قمی رازی، قم، انتشارات بیدار، 1401 ق، ص292؛ الاحقاق الحق، قاضی نورالله مرعشی شوشتری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ج13، ص86؛ منتخب المیزان الحکمه، محمدی ری شهری، سید محمد حمید حسینی، قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1382.
( نامبرده از بحار الانوار، ج8، ص10، ح3و ج23، ص83، ح22، نقل کرده است)؛ حیوة القلوب، محمد باقر مجلسی، تحقیق سید علی امامیان، قم، انتشارات سرور، چاپ سوم، 1380ش، ج5، ص79.
[5] .روزگار رهایی، کامل سلیمان، ترجمه علی اکبر مهدی پور، نشر آفاق، چاپ سوم، 1376، ص81، و شبیه آن: بحار الانوار، ج7، ص20؛ اختصاص مفید، ص268؛ منتخب الاثر، ص492.
[6] . روزگار رهایی، ص 85.
[7] . منتخب میزان الحکمه، ص 33، ح 365(نام برده از بحار الانوار، ج23، ص 51، ح 101 نقل کرده است)؛ روزگار رهایی، ج 1، ص 90، ح 57؛ ر.ک: اصول کافی، محمد بن یعقوب، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران، انتشارات علمیه، ج1، ص 255، ح3.
[8] . المحاسن، احمد بن محمد برقی، قم، المجمع العالمی لاهل البیت، اول، 1413، ح 1، ص 254؛ ر.ک: حیوة القلوب، ج 5، ص 80.
[9] . بحار الانوار، ج 8، ص 362، ح 39.
[10] . محاسن برقی، ج 1، ص 251؛ حیوة القلوب، ج 5، ص 79.
[11] . حیوة القلوب، ج5، ص 80؛ محاسن برقی، ج 1، ص 252.
[12] . روزگار رهایی، ج 1، ص 85، غیبت نعمانی، ص 62؛ الزام الناصب، ص 127.
[13] . روزگار رهایی، ج 1، ص 85؛ اختصاص مفید، ص268.
[14] . کمال الدین، ص 668؛ حیوة القلوب، ج 5، ص 80ـ 81.
[15] . بحار الانوار، ج 1، ص 361، ادامه روایت 2.
[16] . ینابیع الموده، سلیمان قندوزی حنفی، دار الاسوه للطباعه و النشر، اول، 1416 ق، ج3، ص546؛ ر.ک: تفسیر طبری، محمد بن جریر طبری، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ج 8، ص 116؛ تفسیر کشاف، جار الله محمود زمخشری، قم، منشورات البلاغه، ج 2، ص 682؛ تفسیر فخر رازی، محمود بن عمر فخر رازی، قاهره، المطبوعة البهیة المصریة، ج 21، ص 17؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، قم، کتاب خانه مرعشی نجفی، ص 300، کلام 122.
[17] . حیوة القلوب، ج 5، ص 79.
[18] . مجموعة الرسائل، چاپ مصر، 1328، المسائل الخمسون، ص 384.
[19] . الغدیر، عبد الحسین احمد الامینی النجفی، تهران، دار الکتاب الاسلامیه، چاپ دوم، 1366، ج 10، ص 358ـ 360 با تلخیص. مرحوم علامه افراد دیگری را نیز نام برده که ما از نقل آن خودداری کردیم.
[20] . الغدیر، ج 10، ص 361.
[21] . ر.ک: .ولایت و امامت، مهدی نجفی؛ امامت و رهبری، مرتضی مطهری و... .
[22] . الغدیر، ج 10، ص 361.
[23] . الکشاف، محمد زمخشری، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ سوم، 1407 ق، ج 3، ص 538.
[24] . شبهای پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ 37، 1376، ص 700.
[25] . همان، ص 700.
[26] . فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، محمد دشتی ، انتشارات مشهور ، قم ، اول ، 1380 ، ص 211 ، ح 176 ؛ علل الشرایع ، شیخ صدوق ، ج1 ، ص 185.
[27] . الغدیر ، ج 7 ، ص 230 ؛ اعیان الشیعه ، ص 318 ؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص 211.
[28] . فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص 212 ؛ الغدیر ، ج 7 ، ص 77 ؛ بحار الانوار ، ج28 ، ص 322 ، ح 339 .
29] . بحارالانوار ، ج 43، ص 3؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص 221؛ امالی صدوق ، ص 475.
[30] بحار الانوار ، ج36، ص194؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص175؛ کمال الدین ، شیخ صدوق ، ص 178؛ عیون اخبار الرضا ، ص 25.
[31] بحار الانوار ، ج36،ص 353، ح 224؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، 23.
[32] فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص 27، ح 20؛ ریاحین الشریعه ، محلاتی ، ج1، ص 93.
[33] . بحار الانوار، ج43، ص 175؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ، ص 147؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 205.
[34] . بحار الانوار، ج43، ص 204؛ فرهنگ سخنان فاطمه (س) ،ص 213؛ علل الشرایع، ج1، ص 176.
[35] . فرهنگ سخنان فاطمه (س) ،ص 106و شبیه آن در بحار الانوار، ج43، ص 47، ح46.
نامگذاری شام
شام را از دو جهت به این نام خوانده اند. نخست اینکه شام به معنای شمال است و دلیل این نام گذاری، قرار گرفتن آن در سمت شمال قبله می باشد. همچنان که یمن به معنای راست است و از آن جهت که در سمت راست قبله قرار دارد به آن یمن گفته اند. علت دیگری که برای نام گذاری شام گفته اند آن است که: سام بن نوح بر آن سرزمین حکومت می کرده و هنگام برگرداندن آن به لغت عربی، به شام تبدیل شده است.(1)
شام در گذرگاه تاریخ
این سرزمین در دوران باستان شامل کشورهای کنونی سوریه، لبنان، فلسطین و بخشهایی از اردن می شد که پس از جنگ جهانی اول و در پی تقسیم بندیهای کشوری و سیاستهای تفرقه افکنی انگلستان و فرانسه، به صورت کشورهای کنونی درآمده است. امپراتوری روم در سال 63 میلادی، شام را به تسخیر خود در آورد که پس از تجزیه، دولت روم به دو بخش روم شرقی و غربی در سال 395 میلادی، شام جزو قلمرو امپراتوری روم شرقی (بیزانس) گردید. البته سیطره بیزانس بر شام به تدریج کم رنگ شد و سرانجام در قرن هفتم میلادی به دست مسلمانان افتاد.(2)
شام پس از اسلام
ریشه پیوندهای خاص این سرزمین با تاریخ اسلام، به سالهای پیش از فتح دمشق باز می گردد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در دوران نوجوانی و جوانی به همراه عمویش، ابوطالب، به آن سرزمین سفر کرد، ولی هنوز به مقصد نرسیده بود که رویدادی برای ابوطالب رخ داد و مجبور شد سفرش را نیمه کاره رها سازد و به مکه باز گردد. آن رویداد، خبری بود که بُحیری ، راهب نصرانی درباره پیامبریِ محمد دوازده ساله به ابوطالب داد و او را از خطر گزند رساندن یهودیان به پیامبر آخرالزمان، برحذر داشت.(3)
دومین سفر حضرت محمّدصلی الله علیه وآله به شام در 25 سالگی اش انجام گرفت. ایشان در این سفر، سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه علیها السلام را بر عهده داشت و با سود خوبی بازگشت.(4)
پس از تحکیم پایه های اسلام در جزیرةالعرب، سرزمین شام در سال 14 هجری برابر با نیمه قرن هفتم میلادی، به تسخیر مسلمانان درآمد و به قلمرو اسلامی پیوست. شام از سال 40 هجری تا سال 132 هجری، پایتخت حکومت بنی امیه بود. در این تاریخ و در پی سقوط بنی امیه که به دست عباسیان و با پشتیبانی ایرانیان انجام پذیرفت، شام اعتبار گذشته اش را از دست داد و بغداد به عنوان پایتخت اعلام گردید.(5)
شام؛ خاستگاه عُقده های کهنه
شهر شام یکی از سرزمینهای پرخاطره صدر اسلام و از کهن ترین خاستگاه های کینه توزی دشمنان اسلام به شمار می آید؛ سرزمینی که وطن سرسخت ترین دشمنان اسلام یعنی امیه، ابوسفیان و معاویه است.
داستان این کینه توزی از زمانی آغاز می شود که امیّه در اثر آتش حسادتی که از عمویش، هاشم(6) در وجود پلیدش زبانه می کشید، همیشه با وی دشمنی می کرد. با این حال و با وجود کوششها و کارشکنیهای زیادی که برای بدنام کردن هاشم به عمل می آورد، روز به روز بر عزّت و بزرگی هاشم در میان مردم، افزوده می شد. سرانجام امیه، عمویش را وادار کرد تا به همراه او پیش کاهنان عرب روند و آنان در باره ایشان داوری کنند؛ هر کدام مورد تحسین آنان قرار گرفت، او زمام امور قبیله را به دست گیرد. هر چند بزرگواری هاشم مانع از آن می شد که بر سر قدرت با برادرزاده اش درگیری داشته باشد اما به ناچار، پیشنهادش را می پذیرد و امیّه شرط می گذارد که هر کس بازنده این جنگ سرد شد، باید از مکه بیرون رود و هر ساله، صد شتر سیاه چشم در روزهای حج قربانی کند.
از حسن اتفاق، کاهن همین که هاشم را می بیند، ناخواسته زبان به مدح وی می گشاید و پیش از آغاز رسمی رقابت، هاشم برنده می شود. امیه نیز به ناچار با پرداخت غرامتی سنگین، مکه را به سوی شام ترک می گوید. اینجا نخستین جرقه دشمنی میان دو خانواده بنی امیه و بنی هاشم زده می شود. دشمنی و حسادتی که تا 130 سال پس از ظهور اسلام ادامه می یابد و سبب پیدایش جنایتهایی می گردد که سیاه ترین صفحه های تاریخ را به خود اختصاص می دهد.
شام از دیدگاه معصومین علیهم السلام
امام باقرعلیه السلام در مورد شام می فرماید: "شام؛ چه سرزمین خوبی، اما چه اهالی پستی!"(7) در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام نیز آمده است: "وقتی خبر سرپیچی معاویه، به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و گفتند که صد هزار نفر با او هستند، حضرت پرسید: از کدام طایفه اند؟ گفتند: اهل شام اند. فرمود: نگویید اهل شام، بلکه بگویید اهل شوم."(8) این روایت از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است؛ "هنگامی که به امیرالمؤمنین علیه السلام خبر رسید که معاویه با لشکری یکصد هزار نفری برای جنگ با ایشان صف آرایی کرده، امام پرسید: این جمعیت انبوه از کجا [به جنگ با ما] برخاسته اند؟ گفتند: آنها اهل شام اند. امام فرمود: مگویید اهل شام، بگویید اهل شوم [و پستی ]. اینان فرزندان شهری هستند که داودعلیه السلام آنها را نفرین کرده است."(9)
در روایت دیگری از امام باقرعلیه السلام آمده است: "قائم علیه السلام ظهور نخواهد کرد مگر پس از آنکه از شام فتنه و آشوبی سترگ برانگیخته شود ومردم راه نجاتی نداشته باشند..."(10)
رقابتی که آن روز از روی حسادت شکل گرفت، افزون بر اینکه ریشه دار بودن کینه بنی امیه را نسبت به خاندان هاشم روشن می سازد، علل نفوذ امویان را در سرزمین شام تبیین می کند. همچنین آشکار می شود که روابط دیرینه امویان با اهالی این مرز و بوم، زمینه را برای شکل گیری حکومت بنی امیه در این منطقه فراهم ساخته است.(11)
رگه های بزرگی از عقده های جاهلی و کینه امویان در دوران زندگانی نخستین پیشوایان معصوم به خوبی هویداست. جنگهای امویان با امیرالمؤمنین علی علیه السلام، تیرباران کردن بدن مسموم امام مجتبی علیه السلام، حادثه دلخراش کربلا، اسارت اهل بیت امام حسین علیه السلام، سنت زشت سبّ امام علی علیه السلام، از همان بغضِ کهنه سرچشمه گرفته است. یزید نیز در مجلس خود، هنگام چوب زدن بر لب و دندان مبارک امام حسین علیه السلام، دقیقاً از این بغض چندین ساله پرده بر می دارد و می سراید: "ای کاش! پدرانم که در جنگ بدر کشته شدند، عجز و زاری قبیله خزرج را می دیدند و در آن حال از شادی فریاد می کشیدند که دست مریزاد ای یزید. بنی هاشم با سلطنت بازی کردند زیرا نه خبری بر ایشان می آمد و نه وحیی از آسمان نازل می شد. از دودمان خویش نباشم اگر به خاطر آنچه محمدصلی الله علیه وآله انجام داده، از فرزندانش انتقام خویش را نگیرم".(12)
اجمالی از چهره و عملکرد حکمران وقت شام
سرزمین شام چهل سال زیر سیطره سلطنت معاویه بود و اهالی آن با شایعه ها و تبلیغات سوء بنی امیه علیه خاندان وحی خو گرفته بودند. از روزی که شامیان به اسلام گرویدند، حکمرانان فاسقی همچون معاویه و پسر فاسقش یزید بر آنان حکم رانده بود. در واقع، اسلامِ آنان از بنی امیه به ارث رسیده و تربیت یافتگان حکومتی سراسر فساد و تزویر بودند. تا آنجا که معاویه، صد هزار نفر از آنان را در جنگ صفین علیه امیرمؤمنان علی علیه السلام شوراند. او چنان پرده ای از دورویی و نفاق بر دل آن مردم افکنده بود که امام علی علیه السلام را واجب القتل می دانستند و سالها به او و فرزندانش در بالای منبرها دشنام می دادند.
یزید، فرزند معاویة بن ابی سفیان دومین خلیفه از سلسله امویان و یا به تعبیر دقیق تر سفیانیان(13) بود که در نیمه رجب سال 60 هجری به قدرت دست یافت.(14) او جوانی درشت اندام و تنومند با موهای پر پشت بود.(15) مادرش را میسون دختر بجدل کلبی(16) که زنی بادیه نشین بوده، خوانده اند که نژاد اصلی او به رومیان می رسیده است.
یزید شدیداً تحت تأثیر تربیتهای مادرش قرار داشت و به همین جهت، دارای خلق و خویی بدوی بود و زندگی صحرا و بازی با حیوانات در روان او رخنه کرده بود، به گونه ای که در هنگام حکمرانی نیز او را مشغول بازی با سگها و میمونها می دیدند. او بوزینه زشتی به اسم ابو القیس داشت که علاقه بسیاری به او نشان می داد. وی، آن را در مجلس کنار خود می نشانید، و در حالی که لباسهای رنگارنگی به آن پوشانیده بود، با آن هم پیاله می شد و ته مانده جام شراب خود را به او می نوشاند. گاه در مسابقات اسب دوانی، ابوالقیس را بر الاغی چابک، سوار می کرد و در مسابقه شرکت می داد. شاعران دربار نیز در وصف آن قصیده ها می سرودند و...(17)
علاقه یزید به شراب خواری و زن پرستی، مثال زدنی بود، به گونه ای که کمتر او را در حالت هشیاری می یافتند. افراط او در شراب خواری و عیاشی در مردم نیز تأثیر منفی گذاشت، تا آنجا که مردم مدینه نیز به او تأسی کرده و در مکه و مدینه؛ در شهر پیامبرصلی الله علیه وآله، می گساری و زن بازی می کردند.(18)
او گذشته از فساد اخلاقی شدیدی که داشت، تحت تأثیر مستقیم مسیحیت تحریف شده نیز قرار گرفته و این دو عامل مخرب، از او چهره ای منفور و اسلام ستیز ساخته بود. زیرا در درجه اول، میسون مادر یزید از قبیله ای مسیحی به نام بنی کلب، که دیری از اسلام آوردن شان نمی گذشت بود. بر این اساس، یزید لحظه ای تحت آموزش تعالیم و آموزه های اسلامی قرار نگرفته و شخصیت او در فضایی شکل و قالب گرفته بود که بویی از اسلام در آن به مشام نمی رسید و در هم آمیختگی و بی فرهنگی بادیه و آموزه های ضد اسلامی مسیحیت تحریف شده، وی را بر آن می داشت تا با تقدس زدایی و هنجار شکنی در برابر اسلام قد علم نماید.
از سوی دیگر، نفوذ مسیحیان در دربار یزید و تأثیرپذیری او از آنان، گام مهم دیگری در اسلام ستیزی اش بود. فردی مسیحی به نام سرژیوس(19) در دربار یزید، سمت وزیر و مشاور را داشت. او از زمان معاویه با سمت منشی گری دیوان مالی، به دربار راه یافت و پس از معاویه نیز به فعالیت و حفظ سمت خود ادامه داد.(20) تاریخ بیان گر آن است که یزید در تصمیم گیریهای کلان حکومتی و عزل و نصبها با او مشورت می کرده است.(21)
همچنین او دارای آموزگاران و اساتیدی مسیحی و حتی شاعری مسیحی به نام اخطل بود که در دربار، خدمت می کرد. نگاشته اند؛ روزی یزید به وی فرمان می دهد تا هنرش را به کار گیرد و در هجو انصار شعری بسراید.
یزید حتی تربیت فرزندان خود را نیز به آموزگاران مسیحی سپرد. این موضوع به وضوح، سر سپردگی او نسبت به مسیحیت تحریف شده و کینه توزی ریشه دارش را نسبت به اسلام می رساند.(22)
اسیران کربلا در شام
بیشتر تاریخ نویسان بر این عقیده اند که اهل بیت علیهم السلام در روز اول ماه صفر وارد شام شده اند، ولی شهید مطهری رحمه الله تاریخ ورود اسیران را به دمشق، روز دوم ماه صفر می داند.(23)
یزید دستور می دهد که دروازه ها را به روی اسیران بسته و سه روز شهر را آذین بندی کنند.(24)
با چنین اوصافی، هنگام ورود اسیران به شام، آنان را از شلوغ ترین دروازه شهر، به نام دروازه ساعات وارد می کنند(25)؛ در شهر، شادی عمومی اعلام شده و مردم لباسهای نو پوشیده و صدای هلهله و شادی بلند است. زنان دف می زدند و اسیران از میان شلوغیها، می گذرند.
ساربانان برای سوزاندن دل اهل بیت علیهم السلام، سرها را پیشاپیش محملها می برند. جلوتر از همه، سر علمدار کربلا جلوه گری می کند و بنابر بعضی نقلها، سر مقدس امام حسین علیه السلام را پشت سر محملها وارد می کنند تا مردم به اشتباه بیفتند و احدی از دوست داران، اهل بیت علیهم السلام را نشناسد و عیش مردم را بر هم نزند. هتاکیها شروع می شود؛ پیرزنی به سر بریده حضرت سنگ می زند و مردم که مست هوسرانی و ولنگاری هستند، از او تقلید می کنند.(26)
امام سجادعلیه السلام می فرماید: "در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا پایان بی سابقه بود؛ ساربانان با کعب نی و تازیانه، ما را از میان جمعیت مطرب گذراندند. نیزه داران با سرها بازی می کردند و نیزه هایشان را در هوا می چرخاندند. گاهی سرها از بالای نیزه ها روی زمین و زیر دست و پای مردم و مرکبها می افتاد. زنان شامی از بالای بامها روی سر ما آتش و خاکستر داغ می ریختند که تکه ای از آن روی عمامه ام افتاد و چون دستهایم را با زنجیر به گردنم بسته بودند، عمامه ام سوخت و آتش به سرم رسید. از طلوع آفتاب تا غروب ما را در کوچه ها می گردانیدند و می گفتند: "این نامسلمانها را بکشید!" ما را با یک رشته طناب به هم بسته بودند و از دهلیز خانه یهودیان و مسیحیان می گذراندند و به آنان می گفتند: اینها قاتلان پدران و فرزندان شما هستند، انتقام خودتان را بگیرید! آنان همگی در این لحظه به سوی ما سنگ و چوب پرتاب کردند.
افزون بر آن، ما را به بازار برده فروشان برده و ما را در معرض فروش قرار دادند. همچنین ما را در خرابه ای جای دادند که روزها از گرما و شبها از سرما آسایش نداشتیم."(27)
امام رضاعلیه السلام در توضیح رفتار یزید با اسیران سرفراز کربلا در مجلس او فرموده است: "وقتی سر مقدس حضرت حسین بن علی علیهما السلام را به شام آوردند، یزید دستور داد سفره غذا بگسترند. ابتدا به همراه اطرافیان خود، مشغول خوردن غذا و نوشیدن شراب شد. سپس دستور داد تا سر مقدس امام را داخل تشتی از طلا بگذارند و بیاورند. او سر امام را زیر تختی که بر آن نشسته بود قرار داد. وی همچنان شراب می نوشید. پس از مدتی دستور داد تا شطرنج بیاورند. آنگاه مشغول بازی با شطرنج شد و شروع به مسخره کردن امام حسین علیه السلام، پدر و جدش رسول خدا نمود و در همین حین هر گاه از حریف خود در بازی می بُرد، جامی از شراب سر می کشید و ته مانده آن را داخل تشت می ریخت. پس بر شیعیان ماست که از شراب و شطرنج (قمار) دوری کنند و هر گاه شراب و شطرنج می بینند، [مصایب ] امام حسین علیه السلام را به یاد آرند و بر دشمنان او؛ یزید و آل زیاد لعنت فرستند تا خداوند متعال، گناهان آنان را بیامرزد حتی اگر به تعداد ستارگان آسمان باشد."(28)
پاورقــــــــــــــــــــی ..........................
1) معجم البلدان، فرید عبدالعزیز الجندی، ج 3، ص 254.
2) گیتاشناسی کشورها، چاپ 1365، ص 185.
3) کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، قم، دارالکتب الاسلامیه، 1395 ه. ق، ج 1، ص 183.
4) فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج 1، ص 156.
5) شام سرزمین خاطره ها، مهدی پیشوایی، ص 19.
6) جد دوم پیامبرصلی الله علیه وآله.
7) سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 4، ص 361.
8) همان.
9) بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، ج 60، ص 208.
10) همان، ج 52، ص 297.
11) برگرفته از: فرازهایی از زندگانی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله، جعفر سبحانی، ص 41 (با گزینش).
12) تذکرة الخواص، سبط ابن الجوزی، ص 261.
13) سلسله امویان به دو سلسله سفیانیان و مروانیان تقسیم می شود.
14) الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 200.
15) تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، ص 229.
16) تتمة المنتهی، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 36.
17) نک، مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن الحسین مسعودی، ج 2 ص 72.
18) مروج الذهب، ج 2، ص 73؛ تتمة المنتهی، ج 1، ص 38.
19) معرب سرجون.
20) تجارب الامم، ابو علی مسکویه، ج 2، ص 211.
21) الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 4، ص 23.
22) الامام الحسین علیه السلام، عبدالله العائلی، ص 59.
23) حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج 1، ص 177.
24) فرسان الهیجاء، ذبیح الله محلاتی، ص 285.
25) لواعج الاشجان، علامه سید محسن امین عاملی، ص 220.
26) فرسان الهیجاء، ص 285.
27) تذکرةالشهدا، ص 412.
28) عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 2، ص 21؛ قمقام زخّار و صمصام بتّار، فرهاد میرزا، ص 568؛ منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 790؛ فرسان الهیجاء، ص 289.
اهتمام به مسجد
عبد الله ابن مسعود گوید: پیامبر خدا 6 فرمود هنگامی که به معراج رفتم، جبرئیل (ع) به من گفت: به بهشت و دوزخ فرمان داده شده که بر تو عرضه شوند، پس بهشت و نعمتهایش، جهنم و عذابهایش را دیدم. بهشت هشت باب دارد که بر هر یک، چهار کلمه و هر کلمه، از دنیا و آنچه در آن است ـ برای کسی که بداند و به آن عمل کند ـ بهتر است، و جهنم دارای هفت در است و بر هر کدام سه کلمه نوشته اند و هر کدام از دنیا و آنچه در آن است ـ برای کسی که اهل علم و عمل است ـ بهتر است. آن گاه جبرئیل (ع) به من گفت: ای محمد، آنچه را که بر روی درها نوشته شده است بخوان. من آنها را خواندم و دیدم که بر روی درب ششم نوشته شده است:
«لَا اِلَهَ الَّا الله مُحَمَّدٌ رَسُولُ الله عَلِی وَلِی الله، مَنْ اَرَادَ اَنْ یکُونَ قَبْرَهُ وَسِیعاً فَصِیحاً فَلْیبْن المَسَاجِدَ، وَ مَنْ اَرَادَ اَنْ لَا تَاْکُلَهُ الدَیدَانُ تَحْتَ الاَرْضِ فَلیکنُسْنِ المَسَاجِدَ، وَمَنْ اَحَبَّ اَنْ یکُونَ طَرِیاً مُطَرّاً لَا یبْلَی فَالیکْنُسَ المَسَاجِدَ، وَ مَنْ اَحَبَّ اَنْ یری مَوْضِعَهُ فِی الْجَنَّة فَلْیکْسُ الْمَسَاجِدَ... خدایی جز الله نیست، محمد رسول خداست، علی ولی خداست، هر کس می خواهد قبرش وسیع و گشاده باشد، باید مسجد بسازد و هر کس که می خواهد در زیر زمین کرمها جنازه اش را نخورند، در مسجدها سکنی گزیند، و هر کس دوست دارد جسمش تر و تازه باشد و نپوسد، به نظافت و پاکیزگی مسجد بپردازد و هر کس دوست دارد جایگاه خود را در بهشت ببیند مساجد را فرش کند.»[6]